نویسنده : اشرف سرایلو
چکیده
ظلم و تعدی حاکمان محلی استرآباد-که بهطور موروثی مقام خود را به دست آورده بودند-باعث نارضایتی ساکنان این ایالت و سوق داده شدن ایشان به سوی مشروطه شد.مشروطیت،شیوهای مناسب برای مبارزه با حاکمان بود که ابتدا در رامیان فندرسک و کتول شکل گرفت و به صورت مقابلهء مستقیم با عناصر استبداد در استرآباد جلوه کرد. از سوئی، روسها در آشوراده حضور ساکنان دست یازیدند.این ماجرا همراه با نالایقی حاکمان و دولت وقت،عاملی شد تا با شروع مشروطیت،تجار،علما و سرکردههای محلی،برای ادارهء امور ایالت استرآباد، دست به تشکیل انجمن ولایتی بزنند.ترکمنهای مقیم استرآباد نیز به دلیل سوء سیاست دولت مرکزی و قدرتطلبی روسها،اوضاع نابسامانی داشتند.آنها نیز با حمایت از اعتراضات مردمی علیه به توپ بسته شدن ممجلس و ماجرای فتح تهران،توانستند با پررنگ کردن نقش خود در مشروطیت و فرستادن نماینده به مجلس، به سوی آرامش گام بردارند.
در سالهایی که افکار مشروطهخواهی در میان مردم شهرهای بزرگ ایران منتشر میشد و آنها را به مقاومت در برابر عوامل استبدادی-که شاه و حکام هوادار او بودند-تشویق میکرد،در استرآباد نیز شرایطی وجود داشت که مردم آن ایالت را به سوی مشروطه سوق میداد.این شرایط در بلوکات،وجود حکامی بود که بهطور موروثی مقام خود را به دست آورده بودند و در مرکز ایالت یعنی شهر استرآباد، وجود حکمران نالایق و مستبد بود.شرایط دیگر وجود نیروهای روسی و فعالیتهای آنها بود.که باز عرصه را بر ساکنان آن ایالت تنگ میکرد.اوضاع نامناسب و نابسامان ترکمنها نیز شرایط خاصی را بر ایالت استرآباد حاکم کرده بود.در اینجا به ترتیب به شرح این شرایط پرداخته میشود.
قدرتمندترین حاکم ایالت استرآباد در این زمان، میر سعد اللّه خان میر فندرسکی ملقب به سالار مقتدر و ایلخانی بود.او علاوه برداشتن مقام حکومت بلوک رامیان و فندرسک و کوهسار و در واقع بلوکات شرقی ایالت استرآباد،سمت داروغگی هفت طایفهء بزرگ یموت1و مرجعیت گوکلان را نیز برعهده داشت.2اجداد او بر بلوکات مذکور حکومت میکردند،اما در زمان پدرش،میرزا علی نقی خان سرتیپ،رامیان از این مجموعه جدا شد.اهالی رامیان به دلیل سختگیریهای پسر دیگر علی نقی خان، فتحعلی خان نایب الحکومهء رامیان با خاندان میرفندرسکی مخالف بودند؛در نتیجه کلانتری رامیان به وسیلهء خسرو خان ساعد الدوله حاکم وقت استرآباد،به فردی به نام نجف بیک از اهالی رامیان سپرده شد.در این زمان میرزا علی نقی خان فوت کرد و فرزند ارشدش سعد اللّه خان جانشین او شد.3
سعد اللّه خان از همان ابتدا سعی در به دست آوردن دوبارهء رامیان داشت؛اما در دورهء حکمرانی خسرو خان ساعد الدوله موفق به انجام این کار نشد. با روی کار آمدن امیر خان سردار سپهسالار پدر نصر اللّه خان امیر اعظم،سعد اللّه خان با نزدیک شدن به او، توانست رامیان را به مجموعهء املاک خود بازگرداند و برادر خود امین اللّه خان را نایب الحکومهء آنجا کند.4با قتل ناصر الدین شاه و جلوس مظفر الدین شاه به تخت سلطنت،سپهسالار از مقام خود عزل و علاء الدوله حاکم استرآباد شد.5سعد اللّه خان طبق رویهء خود با او رفتار کرد و به او نزدیک شد؛در نتیجه موفق شد منطقهء وسیعی از گوکلان را تا حدود کتول به دست آورد.6او رفتهرفته به مقام و شوکتی بالاتر از اجداد خود رسید و توانست از گوکلان تا کتول و ترکمن صحرا را تحت سیطرهء خود بگیرد.7
هنگامی که علاء الدوله به علت بیاحترامی به کمیسر روس و قتل دو نفر از اتباع روس،به خواست دولت روسیه از مقام خود عزل شد،میر سعد اللّه خان از استرداد اموال دولتی-که در دست خود داشت- امتناع کرد.با رفتن علاء الدوله به پایتخت،این اموال در دست سعد اللّه خان باقی ماند.8پس از علاء الدوله، نصر اللّه خان امیر اعظم حاکم استرآباد شد.9او در همان ابتدا سعد اللّه خان را احضار کرد تا اموال دولتی را بازگرداند؛اما سعد اللّه خان اطاعت نکرد و با علی محمد خان مفاخر الملک کتولی متحد شد و به ترکمن صحرا رفتند و بعد از همراه کردن سران ترکمن با خود،نیروهای فندرسکی و کتولی را در علیآباد از روستاهای کتول گردآوردند.همچنین نیروهای رامیان و کتول نیز آمادهء عملیات نظامی شدند.این عرض اندام سعد اللّه خان،باعث شد امیر اعظم عقبنشینی کند.اما سعد اللّه خان سالار مقتدر به این حد راضی نشد و مقدمات عزل امیر اعظم را فراهم کرد.10بدین ترتیب با این مانور سیاسی-نظامی،میر سعد اللّه خان سالار مقتدر به قدرتی تعیینکننده در ایالت استرآباد تبدیل شد.
علی محمد خان مفاخر الملک کتولی-که بعدها ملقب به سالار معزز شد-فرزند آقا خان دوم کتولی بود و مقام حکومت بر کتول در خاندان او موروثی بود.در هنگام فوت آقا خان دوم،علی محمد خان در دوران طفولیت به سر میبرد؛در نتیجه اموال و املاک آنها را برخی از اهالی کتول غارت و تصاحب کردند. مادر علی محمد خان،نسا خان ناچار به تهران رفت و به ناصر الدین شاه متوسل شد.ناصر الدین شاه نیز فرمان حکومت کتول را تا بزرگ شدن علی محمد خان به نام نسا خان صادر کرد.علی محمد خان در این مدت با نشان دادن لیاقت خود و ارائهء خدمات نظامی،توانست به مراتب بالای نظامی دست یابد و رفتهرفته از مالیات معاف و کلانتر و سرکردهء بلوک کتول شد.11او همچنین مقام داروغگی طایفهء دوهچی را در یموت به دست آورد.12
اما ظاهرا علی محمد خان به دلیل کدورتی که از اهالی کتول داشت،با رسیدن به مقام خانی کتول و به دست آوردن قدرت زیاد،شروع به تجاوز و تعدی به مردم کرد.او با کمک ترکمنها قدرت خود را افزایش داد و به حاکمی ستمگر تبدیل شد.13اما به هرحال او توانتس به مدت 35 سال بر بلوک کتول حکومت کند.او با میر سعد اللّه خان سالار مقتدر نسبت خویشی نزدیک داشت.14
در بلوکات غربی استرآباد نیز دو شخصیت مطرح وجود داشت؛یکی حاج رحیم خان سرخان کلایی مقصودلو و دیگر محمد خان ساعد لشگر که برخلاف دو خان ذکر شده،چهرهء مقبول و مردمیای داشتند.حاج رحیم خان،خان و سرکردهء بخشی از بلوک استرآباد رستاق و داروغهء یلقی یموت بود.15او برادر حاج شیخ حسین مقصودلو، رهبر مشروطهخواهان استرآباد بود و با داشتن مقامهای رسمی مذکور،در رواج افکار مشروطه خواهی تلاش میکرد.16
محمد مهدی خان ساعد لشکر نیز خان و سرکردهء«نیم بلوک فخر عماد الدین»،بخشی از بلوک استرآباد رستاق بود و علاوه بر این،داروغگی طوایف داز و آتابای یموت برعهدهء او بود.17او اکثرا با عنوان یک مقام دولتی به عنوان نایب الحکومه مطرح بود و سعی در بسامان کردن اوضاع ایالت داشت.18در باقی بلوکات نیز محلات را بزرگان و ملاکان محلات اداره میکردند.
بدین ترتیب در استرآباد تعدادی افراد محلی قدرتمند میزیستند که نقش تعیینکنندهای در حوادث و مسائل ایالت داشتند و در واقع گروه مرجع سیاسی و نظامی ساکنان ایالت استرآباد محسوب میشدند؛اما در برخی موارد همچون دو مورد اول، این حکام محلی بر اثر ظلم و تعدی به ساکنان تحت حکومت خود باعث ایجاد نارضایتی در میان آنها شده بودند و در برخی از محلات همچون کتول و رامیان، این نارضایتیها تبدیل به اختلاف و درگیریهای ماندگار در میان حکام و ساکنان این محلات شده بود.به همین دلیل همزمان با پیروزی انقلاب مشروطه در تهران،رهبران اجتماعی و مذهبی بلوکات مذکور،آن را راه مناسبی برای مقابله با ظلم و تعدی حکام دانستند.این افراد در رامیان شیخ عبد الحسین و در فندرسک و کتول ملا عبد الجواد مشهور به آخوند بودند.این افراد با هماهنگی علمای شهر استرآباد و با برقراری ارتباط به علمای تهران،تعلیمات لازمه را برای آگاه کردن مردم دریافت میکردند.طبق آنچه که سعیدی در کتاب خود روایت کرده،مردم بلوکات مذکور نیز با دریافت این تعلیمات،شروع به اعتراض به حکام خود کردند و این امر باعث شد درگیریهای میان مردم و حکام وارد مرحلهء جدیدی شود و از این پس مردم با قدرت بیشتری به مقابله با این حکام بپردازند.19در نتیجه میتوان گفت،افکار مشروطه در ایالت استرآباد به اقتضای شرایط را میان،فندرسک و کتول ابتدا در این بلوکات رواج یافت و به صورت مقابلهء مستقیم با عناصر استبدادی جلوهگر شد.
حضور روسها در استرآباد،به زمان صفویه باز میگردد و مقر آنها جزیرهء آشوراده بود،20همچنان که تا سالها این جزیره را مأمن امنی برای خود ساختند. روسها سالها و بلکه قرنها حضور خود را به هر نحوی در استرآباد حفظ کردند و از مقر خود در آشوراده از منافع خود در این ایالت پاسداری کردند. حضور تاریخی روسها در این منطقه با توجه به شرایط هر دوره،دلایل خاصی داشت.اولین دلیلی که روسها را به این منطقهء مرزی از ایران کشاند،ارزش نظامی استرآباد بود؛به این معنی که استرآباد بهترین و آسانترین مسیر لشکرکشی به هند،شاهرگ اقتصادی انگلستان بود.در واقع اگر از باکو به هند خطی کشیده شود،استرآباد در مسیر این خط واقع میشود و به همین دلیل بود که هنگامی که پل امپراتور روسیه و ناپلئون در سال 1800 م./1214 ق.در ممورد نقشهء لشکرکشی از طریق خشکی به هندوستان مذاکره میکردند،این خط برای تهاجم تعیین شده بود.اما از وقتی که راهآهن ماورای بحر خزر تأسیس شد،این شرایط تغییر کرد و ارزش نظامی استرآباد تبدیل به ارزش دفاعی شد و رویکرد آن از شرشق به غرب تغییر یافت.به این معنی که روسها به آسودگی در مناطقی که سابقا مسکن ترکمنها بود،میتوانستند مسقتر شوند و بر جادهء شاهرود مسلط باشند.با این توضیح که هر دولتی که این امتیاز را میداشت،میتوانست بر ضد دیگر نقاط ایران و پایتخت از آن استفاده کند.مسیر استرآباد به شاهرود و سپس به تهران،بهترین راهی بود که سواحل خزر را به تهران متصل میکرد و به این ترتیب هر لشکری از راه استرآباد به شاهرود- که مطلقا بیدفاع بود-دست مییافت،وضعیت برتری پیدا میکرد.به این ترتیب که هم در منطقهء حاصلخیزی مستقر بود که حتی در تابستان نیز آن منطقه میتوانست لشکر بزرگی را تأمین کند،و هم خط ارتباطی بین مازندران و ساحل دریای خزر را با پایتخت در موقع جنگ در اختیار میداشت و نیز بهترین مسیر خراسان را از سمت غرب در دست داشت.در نتیجه باوجوداین مزایا،کنسول روس در استرآباد و نمایندگان کنسولی در بندر جز و شاهرود از منافع روسیه بخوبی حفاظت میکردند.21به این ترتیب حضور تجاری-سیاسی روسیه در استرآباد بخوبی منطقی غایی پیدا میکند.
همزمان با شروع دورهء مشروطه،حاکم ایالت استرآباد غلامحسین خان سردار افخم بود که پس از نصر اللّه خان امیر اعظم به این مقام منصوب شده بود. او در همان ابتدای ورود،برای نشان دادن لیاقت و کاردانی خود،مدرسهء افخمیه را در استرآباد افتتاح کرد،22اما در واقع او بیشتر اوقاتش را در ییلاق میگذرانید و ادارهء امور ایالت را برعهدهء افرادی چون حاجی محمد صادق خان سرتیپ قزاق محول میکرد.فقدان او در مرکز ایالت و بروز برخی مشکلات و اختلافات،باعث میشد قنسول روس، دالگاپلف عرصه را برای خود باز ببیند و در امور ایالت دخالت کند.23
از همین سالهاست که حضور نظامی روسها نیز محسوستر شد.جزیرهء آشوراده در این زمان برای احداث تجهیزات شیلات در دست روسها و در واقع مرکز فعالیت بظاهر اقتصادی روسها بود.اما رفتهرفته آنها خود را در مراکز ساحلی دریای خزر مطرح می کردند؛چنانکه دریا بیگی روسیه پرچم آن کشور را در اسکلهء بندر جز و گمرک بندر جز-که در آن زمان مسیو هرمان بلژیکی رئیس آن بود-نصب کرد و علت آن را اندازهگیری قطر دریا و تقسیم دریا میان ایران و روسیه عنوان کرد.24
کشتیهای جنگی روسها در آشوراده همیشه حضور داشتند و حتی آزادانه به بندر جز نیز میآمدند.باوجود هشدارهای رکن الوزاره،سرحددار بندر جز،دولت ایران اقدام خاصی در این زمینه انجام نمیداد25بلکه از همین سالهاست که روسیه قشون هم وارد استرآباد کرد.26روسها از طرف دیگر شروع به در انحصار گرفتن فعالیتهای تجاری و اقتصادی ایالت استرآباد کردند.آنها با خریدن زمینهای اطراف بندر جز از ارامنهء ساکن آن بندر،اقدام به احداث کارخانجات ابریشم و پنبه کردند که باعث نگرانی و اعتراض تجار ایالت استرآباد شد.27
تحرّکات روسها چنان غیر قابل پیشبینی و مهار ناپذیر بود که رکن الوزاره،از نصر اللّه خان مشیر الدوله وزیر امور خارجهء وقت،درخواست سوار قراولی برای محافظت از بندر جز کرد.مشیر الدوله نیز طی تلگرافی به حکمران استرآباد،دستوری برای ترتیب اثر به این درخواست رکن الوزاره صادر کرد.28
در کل،گزارشهای آن سالها حاکی از تعدیات اتباع روس و اختلافات میان آنها و ساکنان ایالت استرآباد است.29مرجع سیاسی رسیدگی به این اختلافات، سردار حسن خان اعتصام الممالک،کارگزار وزارت امور خارجهء مستقر در چاتلی در کنار گنبد قابوس و رکن الوزاره، سرحددار بندر جز بودند.30
گنبد قابوس،مرکز فعالیتهای سیاسی-نظامی (کمسیون)روسها در استرآباد بود.آنها دور گنبد را خندقی کنده بودند تا امنیت شهر را فراهم کنند و علاوه بر آن،سواران قزاق روسی و ترکمن نیز از شهر محافظت میکردند.در گنبد برای صاحب منصبان روسی و خانوادهء آنها،هرگونه وسایل رفاهی و آسایشی فراهم بود،31درحالیکه چاتلی مقر کارگزار ایران-که در هشت فرسخی گنبد قابوس قرار داشت-از حد اقل امکانات که شامل یک تلگرافخانه،25 سرباز و چند ساختمان بود، برخوردار بود.32
فعالیتهای روسها که در اکثر اوقات از چارچوب قانونی خود خارج میشد و به شکل تعدی به حقوق ساکنان ایالت استرآباد بروز میکرد،از یک طرف و بیمبالاتی حکمران ایالت غلامحسین خان سردار افخم که به جای نظارت بر امور و مسائل ایالت در ییلاق به سر میبرد و یا به طرح نقشهها و برنامههای خاصی با حاکم بجنورد مشغول بود،33از طرف دیگر، وجوب یک مرجع کار آمد را برای رسیدگی به امور ایالت برای بزرگان شهر استرآباد روشن میکرد.این افراد که شامل تجار،علما و بعضا سرکردههای محلی همچون حاج رحیم خان سرخانکلائی و مهدی خان ساعد لشکر بودند،همزمان با پیروزی انقلاب مشروطه،تلاش کردند تا هرچه سریعتر انجمن ولایتی را در شهر استرآباد دایر کنند تا بتوانند اوضاع ایالت را در دست بگیرند.بدین ترتیب موفق شدند انجمن استرآباد را در اوایل سال 1325 ق./اواسط 1907 م.افتتاح کنند.ریاست این انجمن با حاج شیخ محمد حسین از علمای شهر استرآباد و رهبر مشروطه خواهان استرآباد بود.اعضای انجمن نیز شامل شیخ محمد باقر،شیخ طاهر مجتهد،شیخ اسمعیل،شیخ یعقوب،شیخ محمد قاجار،حاج محمد تقی ارباب تاجر استرآبادی و جاج آقا تاجر کاشانی بودند.این، شکل ابتدایی انجمن استرآباد بود که اعضای آن لزوم ایجاد هرچه سریعتر آن را حس میکردند.اما این انجمن در همان شکل ابتدایی خود،موفق شده بود تا حدی ادارهء امور ایالت را به دست گیرد؛به نحوی که خوانین قدرتمند ایالت نیز از اقدامات خود و از اوضاع امنیتی ایالت به انجمن گزارش میدادند،34 و حتی اعضای انجمن نیز دربارهء مسائل و وقایعی که در پایتخت در آن دوره جریان داشت،خود را مطرح و اظهارنظر میکردند و پیام میفرستادند.35
ترکمنها
ترکمنها،از اقوام صحرانشین ترکان اغوز هستند که همچون باقی ترکان،لفظ ترک دربارهء آنها به کار برده میشد.اما هنگامی که آنها به ماوراء النهر و ایران آمدند، شرایط آب و هوایی بر آنها تأثیرگذارد و چهرهء آنها تغییر کرد و به تاجیکها شباهت پیدا کردند؛در نتیجه تاجیکها بر آنها نام«ترکمن»به معنی شبه ترک نهادند و از آن پس این نام در مورد آنها به کار برده شد. اغوزها به دو دسته«بوزوق»و«اوچوق»تقسیم شدند و ترکمنهای ایران از دستهء بوزوق هستند.ترکمنها- چنام که میدانیم-با قدرت یافتن سلجوقیان در غرب آسیا نفوذ کردند و مناطقی را به خود اختصاص دادند.36یکی از این مناطق،شمال شرقی ایران است. ترکمنها مرکب از دو طایفه و هرکدام از دو طایفه به دو دستهء دامدار و صحراگرد(چاروا)و یکجانشین و کشاورز(چمور)تقسیم میشدند.37
گوکلان:محدودهء سکونتگاه گوکلان،از شرق دامنهء کوههای بجنورد،از غرب گنبد قابوس و صحرای یموت،از شمال رود اترک و مناطق مرزی روسیه و از طرف جنوب نردین و کوهسار و حاجیلر بوده است.آب و هوای این منطقه برای زراعت بسیار مناسب و گوکلان نیز اکثرا کشاورز بودند و زراعت اصلی آنها برنج،گندم و جو بوده است.38
گوکلان،متشکل از دو گروه داغلو و دودورغه بوده است؛داغلو به هفت طایفه و هرکدام از آنها به تیرههای کوچکتری تقسیم شدهاند.قرق بزرگترین طایفهء گوکلان،از این گروه بود.طوایف دیگر این گروه،غائی،قره بل خان،ارککلو،چیق لق،قارنوا و بایندر بودند.داغلو اکثرا چاروا بودند و زراعت کم داشتند.اکثر نیروی جنگی گوکلان نیز از این گروه بود.39قابل توجه است که گوکلان به خزانهء شاه ایران خراج و به قشون او نیز سیصد سرباز میدادند که به علت بیلیاقتی و بیکفایتی حکومت استرآباد،مالیات آنها را ایلخانی بجنورد وصول میکردند.40
دودورغه به شش طایفه و هرکدام از این طوایف به نوبهء خود به تیرههایی تقسیم میشدند. این گروه،شامل طوایف یانغان،سنگر یک،چاغر، بیدگلی،آی درویش و اجن قانجق بودند.خوی جنگجویی این گروه بر اثر استعمال تریاک ضعیف شد و در نتیجه آرامترین و مطیعترین طوایف ترکمن گردیدند.آنها برخلاف داغلو تماما زارع و اکثرا شالیکار گردیدند.سکونتگاه چاغر نزدیک اراضی کوهسار بود که حاکمنشین گوکلان نیز محسوب میشد.41
گوکلان علاوه بر دامداری و کشاورزی،از راه تجارت نیز امرار معاش میکردند.تجارت آنها بیشتر با روسیه بود که گاو،گوسفند و پارچهء ابریشمی را که خود تهیه میکردند و کرم آن را نیز خود پرورش میدادند،به روسها میفروختند.42گاهی نیز شکار و پوست شکار و حیوانات اهلی این اقلام بود.43
ییت در سال 1311 ق./1894 م.و رابینو در سال 1326 ق./1908 م.جمعیت گوکلان را 000,2 خانوار نوشتهاند.44اما میرزا ابراهیم،جمعیت آنها را در سال 1314 ق./1897 م.،550,2 خانوار ذکر کرده است.45 میرزا سراج الدین نیز جمعیت گوکلان را بهطور تقریبی 000,6 خانوار نوشته است.46
والا مقامترین فرد در میان گوکلان،حاجی ملاقلیچ ایشان،امام جمعه گوکلان بوده است که همهء گوکلان و حتی یموت نسبت به او اعتقاد و اطاعت کامل داشتند.گوکلان،نذورات و مالیات خود را به او میدادند.او از طرف دولت ایران مقام امام جمعگی گوکلان را همراه با عصای مرصع و فرمان دولتی دریافت کرده بود و حتی از دولت ایران مواجب نیز دریافت میکرد.47او علاوه بر محبوبیت در میان طایفهء خود در خیوه،قره قلعه و چندر نیز مقام و موقعیتی خاص داشت.48او در نزدیکی ابهء خود یک مسجد خشتی و مدرسهای برای آموزش معارف اسلامی داشته49که همانند مدرسههای بخارا بوده است.پسر قلیچ ایشان،خلیل مخدوم نیز بعد از پدر خود بزرگترین فرد گوکلان بود که در بخارا تحصیل میکرد و تابستانها را در گوکلان میگذرانید.50ییت در سفر خود در گوکلان،قلیچ ایشان را ملاقات کرده که در حال نظارت بر ساخت مدرسهء مذکور بوده است.ییت نوشته است:
«ایشان در آلاچیق خود کتابخانهء نسبتا خوبی داشت که بیشتر کتابهای آن را قرآن و کتابهای مذهبی دیگر تشکیل میداد که پیروان وی به او هدیه کرده بودند.چند کتاب چاپ بمبئی هم بود که میگفت در بخارا خریده است.»51
یموت:سرزمین یموت از شمال به اترک،از غرب به دریای خزر،از جنوب به بلوکات سدن رستاق،کتول و فندرسک و از طرف شرق نیز به اراضی کم عرض و مختصری که مرز بین خاک یموت و گوکلان بود،محدود میشد.52
یموت به دو گروه شرف و چونی تقسیم میشد و جمعا دوازده طایفه بوده است که هر طایفه به تیرهها و طوایف کوچکتری تقسیم میشدهاند.این طوایف شامل:جعفربای،آتابای،یلقی،داز،دوهچی، بدار،سلاخ،ایمر،کوچک،ایکدر،قوجق و قان یوخمر بودند.53
جمعیت یموت طبق گفتهء صولت نظام،بالغ بر 10000 خانوار بوده است.54 درحالیکه میرزا ابراهیم جمعیت آنها را 9200 خانوار دانسته که یک سوم آنها بیابانگرد و دامدار و در واقع چاروا و بقیه کشاورز یا چمور بودهاند.56کشت آنها بیشتر جو و گندم بوده است.57اقامتگاههای ایل یموت در کنار دهنهء اترک،گمیش تپه،خوجه نفس و قره سنگر بود.58
ساکنان گمیش تپه،بیشتر از طایفهء جعفریای بودند.59آنها نزدیک به 800 خانوار بودند و بیشتر ملاح،ماهیگیر و تاجر بودند و وضع اقتصادی بهتری در میان یموت و همهء ترکمنها داشتند.در خور یادآوری است که جعفریای موظف بودند 200 سوار به قشون دولتی بدهند و البته چنین میکردند.60
در واقع گمیش تپه مرکز تجاری ترکمنها بود. ییت در سفر خود در میان یموت،گمیش تپه را با وضع متفاوتی از سایر مناطق ترکمننشین توصیف کرده است.آنها آلاچیقهای خوبی داشتند که دارای تمام لوازم مورد نیاز زندگی بود؛برخلاف سایر ترکمنها که حد اقل لوازم ضروری زندگی را داشتند. ساکنان گمیش تپه لباس بهتری نسبت به سایر ترکمنها به تن داشتند و حتی بچههای خود را به مدرسه میفرستادند.از طرفی آن منطقه دارای امنیت کافی برای زندگی بود.61ظاهرا فقط در جعفربای از طوایف ترکمن آموزش کودکان چنین رایج بوده است.غیر از جعفربای و گوکلان-که قبلا گفته شد -در میان یلقی و آتابای مدرسه وجود داشته است.62
خوجه نفس نیز در کنار دریای خزر و با فاصلهء یک فرسخی از گمیش تپه قرار داشت که همچون گمیش تپه آباد و پررونق بود و 500 خانوار ترکمن در آن ساکن بود.گمیش تپه و خوجه نقس دارای مسجد و مدرسه بودند.مدرسان این مدارس،بیشتر تحصیلکردههای مدارس خیوه و بخارا بودند.در میان تحصیلکردههای خوجه نفس،آبا آخوند متنفذترین فرد بود و در گمیش تپه عثمان آخوند چنین مقامی داشت.عمارتهای خوجه نفس و گمیش تپه به سبک عمارتهای شهرهای ساحلی روسیه ساخته شده بود و روی هم رفته-همانطور که توضیح داده شد- خوجه نفس و گمیش تپه ظاهری متفاوت با سایر مناطق ترکمننشین داشت.63
اسب و تفنگ،چیزی بود که در میان همهء خانوادههای یموت و اکثر خانوادههای گوکلان وجود داشت.آنها بیشتر اسلحهء خود را از روسیه و بهطور قاچاق خریداری میکردن.64
روابط ترکمنها با دیگر ساکنان استرآباد بعضا و گهگاه همراه با دشمنی و منازعهء متقابل بود؛یعنی همانطور که ترکمنها به روستاهای ایالت حمله میکردند و آنها را زغارت میکردند و احشام آنها را میبردند،ساکنان بلوکات استرآباد نیز به ترکمنهای نزدیک خود حمله میکردند و دامهای آنها را غارت میکردند.65در واقع همانطور که رفتن ساکنان بلوکات به صحرای ترکمن برای آنها خطرناک بود، برای ترکمنها نیز نزدیک شدن به بلوکات خطر بسیاری داشت.66البته این نوع از مناسبت میان گروههای متخاصم وجود داشت که به علت عداوت همیشه در نوعی از جنگ و ترس به سر میبردند.این وضعیت در میان هر دو گروه بهطور مساوی وجود داشت؛یعنی اینگونه نبود که این حملات بیشتر از جانب ترکمنها باشد بلکه حالت توازنی در این روابط وجود داشت؛به این معنی که هر تهاجم از سوی یک طرف،تهاجم طرف دیگر را در پی داشت.
علاوه بر این مناسبت،عداوت در میان خود ترکمنها نیز دیده میشدو در واقع طرفین متخاصم تهدیدی برای یکدیگر محسوب میشدند.67در نتیجه آنچنان که برخی منابع و مطالعات اشاره کردهاند، اغتشاشات و غارتگریهایی که هراز چند گاهی در استرآباد رخ میداد،یکجانبه و صرفا از طرف ترکمنها نبوده است.اما این وضع همیشه صادق نبود بلکه ترکمنها ناگزیر بودند تا حدی مسالمتآمی با ساکنان بلوکات استرآباد رفتار کنند و حتی گاهی در این مناسبات به اصطلاح کوتاه بیایند.آنها مجبور بودند گندم ذخیرهء خود را تدریجا برای آرد کردن به دهات نزدیک محل سکونت خود ببرند؛چون در صحرا آسیابی وجود نداشت.همچنین هیزم،برنج،چای و دیگر مواد مورد نیاز زندگی-که ترکمنها به آن احتیاج داشتند-در صحرا یافت نمیشد و برای به دست آوردن آنها،مجبور بودند به شهر استرآباد و بلوکان آن بروند.همچنین تجار استرآبادی نیز برای تجارت خود به کالاها و مصنوعات ترکمنها نیاز داشتند و در واقع در میان آنها دادوستد وجود داشت.68
رسم ساخلو،مانع دیگری برای برخوردهای میان ترکمنها و ساکنان بلوکات ایالت استرآباد بود.به این ترتیب که بویژه در فصل برداشت محصول زراعی، اهالی یکی از دهات،مقداری از محصول را به یک طایفهء ترکمن وعده میدادند،در ازای اینکه هم خود اموال آن ده را غارت نکنند و هم نگذارند که ترکمنهای طوایف دیگر چنین کنند و اگر چنین شد، اموال ده را از یاغیان بازپس گیرند.به این ترتیب نوعی امنیت برای طرفین ایجاد میشد.69
هنگامی که طایفهای از ترکمنها به یکی از دهات ایالت حملهم میکردند و از آن ده صدای تیراندازی بلند میشد،تفنگداران دهات اطراف به کممک آن ده میشتافتند.در نتیجه ترکمنها با نیروی مسلح قابل توجهی روبرو بودند و در نتیجه جز در مواقع خاص به روستاها حمله نمیکردند.70این موارد خاص گاه به قصد دزدیهای ناچیز و در واقع برای تلافی دزدی طرف مقابل بود که در این مواقع طوایف دیگر ترکمن سکوت میکردند.71در موارد متعدد حمله و غارت ترکمانان به خاطر انتقام کشته شدن و غارت اموال ترکمنهایی بود که برای داد و ستد به استرآباد میرفتند و به دست اهالی بلوکات و یا شهر استرآباد کشته میشدند که گاهی نیز ابتدا به حاکم معترض میشدند و چون جوابی نمیدیدند، خود اقدام میکردند.72
اما در بیشتر موارد حملات ترکمنها به تحریک و ترغیب عوامل مخلف داخلی و خارجی بود. چنانکه سر حددار بندر جز در گزارش خود چنین آورد است:«اگر تراکمه محرک نداشته باشند،بهتر و با تمکینتر از طوایف ترکمن نخواهند بود.»73مثلا در سال 1332 ق./1914 م.کمیسر روس ترکمنهای گوکلان را مجبور کرد که راههای خراسان را ناامن کنند تا دولت ایران امنیت آنجا را به کمیسر واگذار کند.74گاهی نیز در منازعات محلی،خوانین بلوکات، ترکمنها را به کمک میطلبیدند و دست آنها را برای غارت باز میگذاشتند.75
گذشته از همهء این دلایل،ترکمنها نمیتوانستند تا این حد که نشان داده شده،شرور باشند؛چون هر طایفه از ترکمن داروغهای داشت که یکی از حکام محلی استرآباد بود.میر سعد اللّه خان سالار مقتدر حاکم فندرسک و رامیان و کوهسار،داروغهء هفت طایفهء یموت شامل:بدرا،ایمر،کوچک،تاتار،ایکدر، قوجق و قان یخمز بود.علی محمد خان مفاخر الملک حاکم کتول،داروغگی طایفهء دوهچی از یموت را برعهده داشت.محمد مهدی خان ساعد لشکر نیز عهدهدار داروغگی طایفههای داز و آتابای یموت بود. داروغگی طایفهء یلقی از یموت هم بر عهدهء حاجی رحیم خان سرخانکلایی بود.76ظاهرا طوایف گوکلان -به دلیلی آرامشی که داشتند-نیاز به داروغه نداشتند بلکه رسیدگی به امور آنها را دولت ایران به میر سعد اللّه خان سالار مقتدر سپرده بود.77
در صورت بروز مشکل از جانب ترکمنها،این داروغهها آنها را بازخواست و جریمه میکردند،و اگر داروغهای از وظایف خود قصور میکرد، حاکم ایالت او را به این کار وادار میکرد78و یا حتی در برخی موارد ریش سفید طایفه،اموال غارت شده را پس میداد.79
رابینو در کتاب خود نقل قولی از احتشام الوزاره80از مأموران دولتی گنبد قابوس آورده که نشان میدهد که ترکمنها بیشتر به ایران تمایل داشتند تا به روسیه،و خواهان جایگاهی مناسب در میان ایرانیان بودند.در این نقل قول آمده است که ترکمنها حاضر به پرداخت مالیات به دولت ایران هستند و فقط خواستار اجرای عدالت دربارهء خود میباشند.81چنانکه ملگونف نیز در کتاب خود اشاره کرده که ترکمنها ترجیح میدادند نفتی را که در مناطق مسکونی خود بویژه چلهکن به دست میآورند،به ایرانیان بفروشند تا به دست روسها بیفتند.82
مطابق نوشتهء رابینو از زبان ترکمنها ظاهرا حکام و مأموران دولتی برای دریافت بودجه از مرکز و یا کسب شهرت،چنین نشان میدادند که طوایف ترکمن سرکشی کردهاند و باید برای سرکوبی آنها اقدام کرد.بدین ترتیب فرصتی برای غارت ترکمن به دست آنها میآمد.83براساس همین تصویری که برای سران دولت ایران به وجود آمدهم بود،دولت ایران سالی 000,50 تومان به حاکم استرآباد برای جلوگیری از تعدیات ترکمنها بودجه ارسال میکرد.84
در اینجا هدف نشان دادن واقعیتهای تاریخی است که حکایت از زندگی مسالمتآمیز میان ترکمنها و دیگر ساکنان ایالت استرآباد دارد و از خواننده نیز میخواهد بر رویهء اعتدال به این مقوله بنگرد.در مورد شرارت ترکمنها بیشک در همان دورهء قاجار و مشروطه نیز کذب و اغراق بسیاری رواج مییافت و موجب ایجاد رعب و وحشت در میانم ساکنان ایالتهای ممجاور استرآباد میشد و به همین دلیل، سفر در مناطق ترکمننشین بویژه طوایف یموت غیر ممکن مینمود.85در صورتی که دیدن وضع ترکمنها از نزدیک،این عقاید را میتوانست تغییر دهد؛ همچنان که ییت در آرامش و مساعدت ترکمنها سفر خود را در سرزمین ترکمنها ادامه داد و این تصورات موهوم و ساختگی را باطل کرد.86میرزا سراج الدین در سفرنامهء خود نقل کرده که چگونه در صحرای ترکمن به دست سواران دولتی غارت شده و حتی این سواران چارواهای ترکمن را نیز-که به کمک او آمده بودند-غارت کردند.هنگامی که او قصد داشته شکایت نزد فرمانده سواران ببرد،چارواهای مذکور مانع او میشوند؛چون به نظر آنها،فرمانده این سواران نی با اعمال آنها موافق بوده است و حتی احتمال میدادهاند مورد جریمهء فرمانده آنها واقع و بیشتر متضرر شود.87به این ترتیب دقت کافی در منابع،حقایق بیشتری را بر ما معلوم میکند.
مسئلهء ترکمنها در دورهء مشروطه یک قضیهء دو جانبه است که از یک سو مربوط به سوء سیاست دولت مرکزی ایران و نبود اقتدار آن و از طرف دیگر مربوط به قدرت طلبی روسها در آن منطقه بود و همین عوامل،باعث نوعی نابسامانی ترکمنهای ایالت استرآباد میشد.در واقع ترکمنهایی که تمایل شدید به ایران داشتند،مورد بیمهری و بلکه ظلم عوامل دولت ایران قرار میگرفتند.برطبق قرارداد مرزی 1881 میان ایران و روسیه،خط مرزی در منطقهء مورد بحث،رود اترک قرار گرفت و به این ترتیب نیمی از جمعیت یموت ساکن در اطراف رود اترک به رغم میلشان در خاک روسیه قرار گرفتند.قابل توجه است که باوجوداین قرارداد،افسران روسی با سربازان خود از اتراک عبور میکرندند و از یموت ساکن در داخل خاک ایران مالیات میگرفتند و این امر میزان بیعلاقگی و بیکفایتی عوامل دولت ایران دربارهء ساکنان این منطقه را نشان میدهد.درحالیکه خواستهء ترکمنها زیستن در زیر بیرق ایران بود،سوء سیاست ایران اینطور اقتضا میکرد که ترکمنها همیشه در نوعی مضیقهء اقتصادی قرار داشته باشند و جمعیت بسیاری از یموت-که در صحرای ترکمن بودند-بویژه در مواقع قحطی تابستان و خشکی زمستان بشدت در فشار اقتصادی قرار میگرفتند و این در حالی بود که دست آنها نیز از صیادی در دریای خزر کوتاه شده بود.در این حالت امکان داشت آنها به فرمانم هر حاکمی درآیند تا بتوانند نیازهای خود را تأمین کنند.روسها نیز همیشه از این وضعیت به نفع خود سود میبردند؛چنانکه مستقیم یا غیر مستقیم ترکمنها را به تفنگ و فشنگ روسی مجهز میکردند.88
به این ترتیب با وجود همهء این مسائل،برقراری حکومت مشروطه با شعار تاسوی و عدالتخواهی میتوانست برای ترکمنها نیز نوید دورهای از آرامش باشد.اگرچه بسیاری از آنها بویژه ساکنان صحرای ترکمنناباورانه به این جریان مینگریستند،ولی ساکنان خوجه نفس و گمیش تپه-که ب راثر مراودات و سفرهای تجاری اخبار و تأثیرات مشروطه را دریافته بودند-به آن امید داشتند.ترکمنها در کل با گذر زمان زندگی آرامتری برای خود میخواستند و به کشت و کار مایل میشدند و از درگیری اجتناب میکردند.89چنانکه در دورهء مشروطه میبینیم آنها با حکامی که دولت مشروطه میفرستاد،همکاری میکردند.در زمان حکومت سپهدار اعظم تنکابنی بخوبی ترکمنها با او همکاری میکردند و مالیات میپرداختند.90در زمان روی کار آمدن امیر اعظم نیز او رابطهء خوبی با ترکمنها برقرار کرد و برای انتظام استرآباد از آنها کمک میگرفت91و در جمعآوری مالیات ایالت نیز ترکمنها به امیر اعظم کمک میکردند.92در موقع انتصاب ظفر السلطنه به حکومت استرآباد نیز قضات جعفربای از ترکمنها، جزو اولین کسانی بودند که به ایشان تلگراف کردند و انتصاب او را به این سمت تبریک گفتند و از او خواستند برای نظم ایالت هرچه سریعتر به ایالت بیاید،البته در آن زمان ظفر السلطنته در سمنان اتراق کرده بود.93
ترکمنها رفتهرفته نقش خود را در حمایت از مشروطه پررنگ کردند.در تاریخ 29 شوال 1326 ق./24 نوامبر 1908 م.که مشروطهخواهان استرآباد در اعتراض به ماجرای توپ بسته شدن مجلس به دست محمد علی شاه،بازار را تعطیل کرده و مسلح در مسجد جامع و مسجمد گلشن استرآباد تجمع کردند،150 سوار از ترکمنهای یلقی و آتابای نی در میان آنها حضور داشتند که این امر در کتاب آبی،نشانهای از مشروطهخواهی ترکمنها تعبیر شده است.94
همچنین در جریان فتح تهران-که مشروطه خواهان استرآباد با مشروطهخواهان گیلان برای لشکرکشی به تهران و فتح تهران همصدا شده بودند -مشروطهخواهان استرآباد اردویی 10000 نفری تشکیل داده بودند که قسمت اعظم آن را ترکمنها تشکیل میدادند.95
در دورهء دوم مجلس شورای ملی،ترکمنها نمایندهای از میان خود برای مجلس شورای ملی انتخاب کردند.این فرد آدینه محمد از طایفهء جعفربای و یکی از تجار موفق گمیش تپه بود.این امر،موقعیت مناسبی پیش آورد تا ترکمنها بتوانند مسائل خود را مستقیمان به مجلس برسانند و از حقوق خود دفاع کنند و حتی سوء تفاهمات فی ما بین خود و اهالی ایالت استرآباد را از بین ببرند و جلو اعمال نفوذها و سوء استفادههای حکام ایالت را بگیرند.96
در مجلس سوم نیز وزارت داخله،طی نامهای به بزرگان استرآباد اطلاع داد که برای مجلس سوم، ایالت استرآباد میتوانددو نماینده یکی از طرف شهر استرآباد و دیگری از میان ترکمنها انتخاب و اعزام کند.97ترکمنها جای خود را در مجلس باز کرده بودند و به این ترتیب راهی دیپلماتیک برای حل مشکلات خود-همچنان که انتظار داشتند-پیدا کردند.آنها بخوبی از آن پس میتوانستند اخبار کذب مربوط به خود را نقض و درست آن را اعلام کنند.98
ترکمنها همچنین میتوانستند از ظلمهایی که به آنها میشد،نزد مجلس شکایت کنند.مثلا در ذیقعدهء 1332 ق./سپتامبر 1914 م.در برابر تعدیات و زورگوئی اتباع روس بویژه قونسول آن کشور، رؤسای جعفربای از راه مازندران به تهران رفتند تا مستقیما شکایت خود را به گوش اعضای مجلس شورای ملی و دولتیان برسانند.99
بنابراین همانطور که از این مطالب روشن شد، مشروطیت برای هر گروهی میتوانست راه مناسبی برای رسیدن به آزادی و عدالت باشد،منوط به آنکه برای رسیدن به آنها تلاش کافی صورت میگرفت و نیز عوامل بازدارنده از سر راه برداشته میشد،ولی همچنان که از وقایع این دوره در استرآباد معلوم میشد؛ترکمنها به رغم تلاش بسیاری که کردند، نتوانستند آنچنان که میخواستند بر شرایط نامطلوب محیط زندگی خود یعنی تعدیات روسها و سوء استفادهء قدرتطلبان،فائق آیند.با این حال موفقیتهایی که در دورهء مشروطه به دست آوردند- که چندین نکته از آنها ذکر شد-نشاندهندهء سیر صعودی آنها به سوی موفقیت و آرامشی بود که مقدر بود در سایهء تلاش بیشتر و گذر زمان به دست آورند
پینوشتها:
(1)-محمد علی خانچی(صولت نظام)،نخبهء سیفیه،به کوشش منصورهء اتحادیه و سیروس سعدوندیان(تهران: نشر تاریخ ایران،1360)،ص 33.
(2)-میرزا سراج الدین حاجی میرزا عبد الرئوف،تحف اهل بخارا،با مقدمهء دکتر محمود اسدیان(تهران:بو علی، 1369)،ص 273.
(3)-محمد علی سعیدی،تاریخ رامیان و فندرسک(رامیان: چاپ زندگی،1364)،صص 69-70.
(4)-همان،ص 71.
(5)-روزنامهء تربیت،سال چهارم،شمارهء 192(ربیع الاول 1318)،صص 2-3.
(6)-سعیدی،پیشین،ص 76.
(7)-همان،ص 82.
(8)-همان.
(9)-ناظم الاسلام کرمانی،تاریخ بیداری ایرانیان،به اهتمام علی اکبر سعیدی سیرجانی(تهران:آگاه و نوین، 1362)،ج 1،ص 163.
(10)-سعیدی،پیشین،صص 83-84.
(11)-محمد ابراهیم نظری،سیری در تاریخ سیاسی- اجتماعی کتول (قائمشهر:فدک،1374)،ص 59.
(12)-صولت نظام،پیشین،ص 33.
(13)-نظری،پیشین،ص 59؛سید ضیا میر دیلمی،تاریخ کتول(فاضلآباد:بهمن،[بیتا])،ص 143.
(14)-نظری،پیشین،پاورقی ص 61.
(15)-صولت نظام،پیشین،ص 33.
(16)-اسمعیل مهجوری،تاریخ مازندران(ساری:اثر، 1345)،ج 2،ص 250.
(17)-صولت نظام،پیشین،ص 33.
(18)-آرشیو اسناد وزارت امور خارجه به شمارهء 19-9- 13-1323 ق.
(19)-سعیدی،پیشین،صص 87-89.
(20)-جرج.ن.کرزن،ایران و قضیهء ایران،ترجمهء غلامعلی وحید مازندرانی(تهران:علمی و فرهنگی 1367)،ص 255.
(21)-همان،صص 257-259.
(22)-روزنامهء تربیت،سال هشتم،شمارهء 357(صفر 1323)،ص 4.
(23)-آرشیو اسناد وزارت امور خارجه،به شمارههای 19- 9-13-1322 و 4-8-13-1322 ق.
(24)-آرشیو اسناد وزارت امور خارجه،به شمارههای 7-8- 13-1322 ق و 41-4-25-1322 ق.
(25)-آرشیو اسناد وزارت امور خارجه،به شمارهء 38-4- 25-1322 ق.
(26)-آرشیو اسناد وزارت امور خارجه،به شمارهء 8-21- 45-1322 ق.
(27)-آرشیو اسناد وزارت امور خارجه،به شمارههای 66- 4-25-1322 ق و 75-4-25-1322 ق.
(28)-آرشیو اسناد وزارت امور خارجه،به شمارهء 85-4- 25-1322 ق.
(29)-برای نمونه،مراجعه شود به آرشیو اسناد وزارت امور خارجه،پروندهء(121-1)3-16-1323 ق.
(30)-آرشیو اسناد وزارت امور خارجه،به شمارههای 16- 2-16-1323 ق و 41-4-25-1322 ق.
(31)-صورت نظام،پیشین،ص 56.
(32)-همان،ص 57.
(33)-آرشیو اسناد وزارت امور خارجه،به شمارههای 11- 4-25-1322 ق و 4-3-16-1323 ق.
(34)-روزنامهء حبل المتین،سال پانزدهم،شمارهء 15 (رمضان 1325)،ص 12.
(35)-روزنامهء مجلس،سال دوم،شمارهء 14(ذیقعدهء 1325)، ص 2.
(36)-رشید الدین فضل اللّه،جامع التواریخ،به تصحیح و تحشیهء محمد روشن و مصطفی موسوی(تهران:نشر البرز،1373)،ج 1،صص 54-56 و 62.
(37)-میرزا سراج الدین،پیشین،ص 267.
(38)-صولت نظام،پیشین،ص 58.
(39)-همان،صص 59-60.
(40)-کرزن،پیشین،ص 260.
(41)-صولت نظام،پیشین،ص 60.
(42)-هـ.ل.رابینو،سفرنامهء مازندران و استرآباد،ترجمهء غلامعلی وحید مازندرانی(تهران:بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1336)،ص 137.
(43)-چارلز ادوارد ییت،خراسان و سیستان،ترجمهء قدرت اللّه روشنی زعفرانلو و مهرداد رهبری(تهران: یزدان،1365)،صص 197 و 205.
(44)-همان،ص 216؛رابینو،پیشین،ص 138.
(45)-میرزا ابراهیم،سفرنامهء استرآباد،مازندران و گیلان، به تصحیح مسعود گلزاری(تهران:بنیاد فرهنگ ایران، 1355)،ص 35.
(46)-میرزا سراج الدین،پیشین،ص 273.
(47)-صولت نظام،پیشین،ص 61؛میرزا سراج الدین، پیشین،صص 226 و 227.
(48)-ییت،پیشین،ص 206؛میرزا سراج الدین،پیشین،ص 266.
(49)-صولت نظام،پیشین،ص 61؛میرزا سراج الدین، پیشین،ص 226.
(50)-همان،صص 226-227.
(51)-ییت،پیشین،صص 206-207.
(52)-رابینو،پیشین،صص 133-134.
(53)-صولت نظام،پیشین،ص 57.
(54)-همان،ص 38.
(55)-میرزا ابراهیم،پیشین،ص 57.
(56)-ییت،پیشین،ص 253؛رابینو،پیشین،صص 134- 135.
(57)-صولت نظام،پیشین،ص 35.
(58)-گریگوری ملگونف،کرانههای جنوبی دریای خزر، ترجمهء امیر هوشنگ امینی (تهران:کتابسرا،1376)، ص 131.
(59)-همان،ص 122.
(60)-رابینو،پیشین،ص 135؛میرزا سراج الدین،پیشین، ص 276.
(61)-ییت،پیشین،ص 245.
(62)-صولت نظام،پیشین،ص 43.
(63)-میرزا سراج الدین،پیشین،ص 277.
(64)-همان،ص 279.
(65)-ییت،پیشین،صص 214-215.
(66)-رابینو،پیشین،ص 136.
(67)-ملگونف،پیشین،ص 126.
(68)-صولت نظام،پیشین،ص 40؛میرزا سراج الدین پیشین،ص 279.
(69)-صولت نظام،پیشین،ص 39؛رابینو،پیشین،ص 136.
(70)-صولت نظام،پیشین،ص 50.
(71)-ییت،پیشین،ص 215.
(72)-حسینقلی خان مقصودلو،مخابرات استرآباد،به کوشش ایرج افشار و محد رسول دریا گشت(تهران: نشر تاریخ ایران،1363)،ج 1،ص 103؛ملگونف، پیشین،ص 126.
(73)-آرشیو اسناد وزارت امور خارجه،به شمارهء 11-4- 25-1322 ق.
(74)-مقصودلو،پیشین،ص 403.
(75)-همان،صص 93-94.
(76)-صولت نظام،پیشین،ص 33.
(77)-میرزا سراج الدین،پیشین،ص 273.
(78)-مقصودلو،پیشین،ص 77.
(79)-همان،ص 31.
(80)-او تا سال 1320 ق./1903 م.رئیس کمسیون خارجهء ایران در چاتلی بود.صولت نظام،پیشین،ص 57.
(81)-رابینو،پیشین،ص 132.
(82)-ملگونف،پیشین،ص 133.
(83)-رابینو،پیشین،ص 132.
(84)-عین السلطنه قهرمان میرزا سالور،روزنامهء خاطرات عین السلطنه،به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار(تهران: اساطیر،1377)،ج 3،صص 2419-2420.
(85)-ییت،پیشین،صص 213 و 217.
(86)-همان،ص 252.
(87)-میرزا سراج الدین،پیشین،صص 284 و 286.
(88)-کرزن،پیشین،صص 259-262.
(89)-همان،ص 473.
(90)-روزنامهء مجلس،سال دوم،شمارهء 143(جمادی الاول 1326)،صص 3-4؛ مقصودلو،پیشین،ص 29.
(91)-همان،صص 166-167.
(92)-روزنامهء مجلس،سال سوم،شمارهء 113(جمادی الاول 1328)،ص 3؛مقصودلو،پیشین،صص 203-205.
(93)-همان،ص 245.
(94)-کتاب آبی(انقلاب مشروطه به روایت اسناد وزارت امور خارجهء انگلیس)،به کوشش رحیم رضازادهء ملک (تهران:انتشارات معین و مازیار،1377)،ص 171؛ مقصودلو،پیشین،صص 83-84.
(95)-ناظم الاسلام کرمانی،پیشین،ج 4،صص 272-273.
(96)-مقصودلو،پیشین،ص 179.
(97)-همان،ص 359.
(98)-روزنامهء مجلس،سال چهارم،شمارهء 40(ذیحجهء 1328)،ص 3.
(99)-مقصودلو،پیشین،ص 414.
www.noormags.com
مجله گنجینه اسناد، تابستان 1386 - شماره 66